شعری که همیشه از گوش دادن به آن احساس لذت داشته ام...
بیشتر از آنچه تصور کنی خیانت دیده ام
و بیشتر از آنچه باور کنی قلبم را شکسته اند
اما تو نه خیانت کردی و نه قلبم را شکستی
تو جگرم را آتش زدی
زبانم می گوید زبانم می گوید
به امید روزی که روزگارت سیاه تر از پر کلاغ
تیره تر از غروب و غمگین تر از دم جدایی باشد
اما دلم میگوید به امید روزی که آشیانت بالاتر از آشیان عقاب ،
چشم انداز نگاهت زیباتر از بهشت
بر لبانت لبخند و صد هزار پری کنیزت باشند
تو که تازه رسیدی از گرد راه
تو که تازه به دل ما رسیدی
تو چه جوری ما رو دیونه دیدی
توچه جور نقشه برامون کشیدی .
عمریه عمریه که عاشق خدایی این دل ما
آخر خط و باز فدایی این دل ما
تو یکی بیا و از پشت دیگه خنجرش نزن
ذالفقار عشقت ُ تویکی بر سرش نزن
دل مارو به خزونه تو با عشقت دیگه پرپرش نکن
بیچاره خوش باورو ساده وپاک دل ما
واسه یک ذره وفا عمری هلاک دل ما
بیا باما تو یکی از ته دل یار بشو
راستی راستی بیا با ما عمری گرفتار بشو
تو که تاره رسیدی از گرد راه
تو که تازه به دل ما رسیدی
تو چه جوری مارو دیونه دیدی
تو چه جور نقشه برامون کشیدی
نکنه هوس گریبون دلت رو بگیره
نکنه تا جون گرفت دوباره این دل بمیره
نکنه اشک مارو تو هم بخوای دربیاری
نکنه حوصله مونو تو بخوای سر بیاری
ما دیگه خسته شدیم
حوصله ی حرفای پوچُ نداریم
ما دیگه خسته شدیم
طاقت کوچ ُ نداریم
یه باری از دوشم بگیر
مشکل رو مشکلم نذار
نکنه اشک مارو تو هم بخوای
دربیاری نکنه حوصله مون ُ تو بخوای سر بیاری
ما دیگه خسته شدیم حوصله ی حرفای پوچ ُ نداریم
ما دیگه خسته شدیم طاقت پوچُ نداریم
سر به سرم بذار ولی سر به سر دلم نذار
ما دیگه خسته شدیم حوصله ی حرفای پوچ ُ نداریم
ما دیگه خسته شدیم طاقت کوچ ُ نداریم
تو یکی بیا باما از ته دل یار بشو
راستی راستی بیا با ما عمری گرفتار بشو...
ای زاده ی هفت پشت اصالت
در مکتب عشاق اگر این بود جوابت
لعنت به تو و ذات خرابت
ای شناگر قابل تو آب نمی دیدی
بازیچه شب گردان مهتاب نمی دیدی
ای زاده ی هفت پشت اصالت
تفسیر تو این بود اگر از اصل نجابت
لعنت به تو و ذات خرابت
اینک تو و این مرداب
اینک تو و این مهتاب
بیداری اگر این است
رفتیم دگر در خواب
ای کرم بدن شب تاب
به به چه قشنگی تو در این نقش بر آبت
لعنت به تو و ذات خرابت
رفتیم و از این رفتن بسیار تو را بخشید
آزادی و قلب تو بر رفتن ما خندید
آن تازه رس نوبر گر حال مرا پرسید
گو شکر خدا گفتم و راضی ز ثوابت
لعنت به تو و ذات خرابت
بر اصل و نسب بالی
ای اصل و نسب عالی
ای کاش نبینی تو
آن روز که پامالی
ای عاشق پوشالی
اینک تو و جولانگه مستان شرابت
لعنت به تو و ذات خرابت
ای عاشق پوشالی
گفتم که گلی افسوس
پا تا به سرت خاره
ای بی خبر و مدهوش
این مستی پیروزی
چند است و نه بسیاره
سقای هزار تشنه ی آواره
سیراب شدند جملگی از آب سرابت
لعنت به تو و ذات خرابت
در آیینه ات بنگر
حیوان صفتی بینی
حاشا مکن این باور این دست تو نیست اینی
این است ترازوی عدالت
تو پادشه مکر و رضالت
ارزانی آن تازه رس خوش قد و قامت
تو پیش کش و قصه ی ما هم به سلامت
ای زاده هفت پشت اصالت
تفسیر تو این بود اگر از اصل نجابت
لعنت به تو و ذات خرابت
پایان سخن بشنو این غائله شد از نو
در مکتب عشاق اگر این بود همه صبر و قرارم
گر حوصله این بود وچنین پا به فرارم
این گونه اگر گربه صفت بودم و حاضر به جوابم
لعنت به من و عشق و بر این ذات خرابم
اینک تو و این مرداب اینک تو و این مهتاب
بیداری اگر این است رفتیم دگر در خواب
ای کرم بدن شب تاب
به به چه قشنگی تو در این نقش بر آبت
لعنت به تو و ذات خرابت
لعنت به تو و ذات خرابت
مرحبا چه قلب سنگی داشتی تو
چه دل شهر فرنگی داشتی تو
مرحبا به این همه عشق و وفا
چه دل زبر و زرنگی داشتی تو
به خیالم که تو شاه پریونی
باوفایی خوب و پاکی مهربونی
به خیالم که اگه وفا کنم من
قدر این مهر و وفا رو تو می دونی
به خیلم که تویی عصای پیری
توی دستات دستای منُ می گیری
به خیالم که در این عهد جوونی
لحظه ای رو بی وجودم نمی مونی
چه خیال پوچ و چه فکر مُحالی
همه قصه ، همه ریا ، همه واقی
دنبال یه روزنه یه روشنایی گشتم
و ندیدم اما جز سیاه
مرحبا چه قلب سنگی داشتی تو
مرحبا چه قلب سنگی داشتی تو
چه دل شهر فرنگی داشتی تو
مرحبا به این همه عشق و وفا
چه دل زبر و زرنگی داشتی تو
منو بگو چه ساده دل چه ساده و چه خوش خیال
زیر چه ابر تیره ای باز کرده بودم پر و بال
تو رو بگو چه بی وفا انگار نه انگار با منی
نشستی با رقیب من حرف از محبت می زنی
مرحبا چه قلب سنگی داشتی تو
چه دل شهر فرنگی داشتی تو
مرحبا به این همه عشق و وفا
چه دل زبر و زرنگی داشتی تو
:: بازدید از این مطلب : 453
|
امتیاز مطلب : 46
|
تعداد امتیازدهندگان : 13
|
مجموع امتیاز : 13